عشق در مترو


...من عاشق او بودم و او عاشق او

درون مترو,کاوه روی صندلی نشسته بود و مترو هم نسبتأ خلوت بود                                                               

و دختری هم روبه روی کاوه نشسته بود .

کاوه نگاهی به دختر انداخت و ته دلش از او خوشش امده بود

آنها ارتباط چشمی برقرار کردند و اخر کاوه کار خودشو کرد

و سر صحبت با دخترک رو آغاز کرد بعد از کمی لاف زنی کاوه رفت

سر اصل مطلبو فهمید دختر مجرده .

به خاطر اون دختر ایستگاهی که باید پیاده می شد,نشد

تا کمی بیشتر با دخترک صحبت کنه حالا بعد از کلی صحبت

کاوه پیشنهاد دوستی داد و دخترک قبول کرد تازه ساعت 9

صبح بود که این دوتا تصمیم گرفتن تا بعد از ظهر باهم باشن کاوه

و دوست دخترش اول رفتند کافی شاپ کمی بیشتر با هم

آشنا شدند,در دل کاوه غوغایی بود چون کاوه واقعا به دخترک

علاقه مند شده بود و می خواست باهم دوست بمونن تا

شرایط ازدواج واسش پیش بیاد و بره خواستگاریش و در

همون چند دقیقه کلی واسه آینده برنامه ریزی کرد.

بعد از کافه رفتند سینما و بعدش دَم دَمای ظهر بود که برای

صرف ناهار رفتند رستوران و ثانیه به ثانیه کاوه و دخترک

به هم بیشتر علاقه مند می شدند...

بعد از نهار باز هم با هم رفتند خوش گذرانی...

تا اینکه اون روز طلایی برای کاوه داشت به پایان می رسید...

در راه برگشت

کاوه شماره ی دختر و گرفت و  در موبایلش ذخیره کرد.

خواست شماره خودشو به دختر بده که دختر گفت بعدن بهم اس بده شمارتو سیو می کنم...

کاوه هم گفت باشه شب برات اس ام اس میدم...

کاوه خداحافظی کرد و از دختر جدا شد کنارخیابون

عشق مترو

موبایلش دستش بود که یهو یک موتور با دوتا سرنشین

موبایلشو از دستش زد و گازشو گرفت و کاوه دادزنان می گفت

دزد دزد کمی دنبال موتور رفت اما فایده ای نداشتو دزده زد به چاک ...

کاوه ناراحت بود که یهو یه چیزی یادش افتاد که 100 برابر

بیشتر ناراحتش کرد اون چی بود آره شماره اون دختر بود

که توی دفترچه تلفنه موبایلش بود و شمارشم خاطرش نبود.

سریع رفت دم یه تلفن عمومی که زنگ بزنه به موبایلش

بلکه دزده گوشیو برداره و خواهش کنه شماره رو بهش بده..

اما نه گوشی خاموش بود کاوه حتی حاضر بود با دزدا

با پول چند برابر موبایلش معامله کنه شماره دختر را به

دست بیاره اما هر چقدر گرفت گوشیش خاموش بود...

نا امید ناراحت و با حسرت بسیار زیاد که چرا شماره رو

حفظ نکرده یا حداقل زودتر به دختر اس ام اس نداده..

دختر هم شماره کاوه رو نداشت منتظر بود کاوه اس ام اس

بده قرار بزارن و بعد شمارشو سیو کنه..

خلاصه قرار بود خبر از کاوه باشه واسه قرار بعدی..

اما کاوه دیگه شماره دخترو نداشت حالا چطوری می تونست

دخترک رو تو این شهر چند میلیونی پیدا کنه..

کاوه همیشه به گوشیش زنگ میزد اما همیشه خاموش بود...

دخترک وقتی چند روز گذشته و خبری از کاوه نیست بسیار

ناراحت شد و فکر می کرد کاوه سر کارش گذاشته

و خبر نداشت چه اتفاقی واسه کاوه افتاده....

کاوه تمام تلاششو از طریق اپراتور و پلیس برای پیدا کردن

گوشیش کرد اما بی فایده بود..

چندیدن بار تو همون ساعت رفت به همون ایستگاه مترو تا شاید

دخترک رو دوباره ببینه اما هیچ وقت تو مترو دیده نشد..

مزه ی اون روز که با دخترک گذراند هنوز در دهنش بود

و به گفته خودش بهترین روز عمرش بود و بعد حسرت می خورد...

دخترک هم هیچ وقت نفهمید که چرا کاوه باهاش تماس

نگرفته و حسی نفرت امیز در دلش به کاوه گرفت ..

وای چه تلخ

کاوه ماند و حسرت           

و دختر ماند و نفرت...       



نظرات شما عزیزان:

نفـــــــــرت
ساعت22:53---1 آبان 1392



♥██♥██♥██♥██♥██♥عالـ ـــــــــــــــــــــــی بود██
██♥██♥██♥██♥عالـــــــ ـــــــــــــــــی بود██♥██
██♥██♥██♥عالـــــــــــ


hadi
ساعت11:07---1 آبان 1392
وبلاگت خیلی قشنگ بود ولی حس نداشتم بخونم هوای ما را داشته باش

barani
ساعت20:14---18 مهر 1392
قسمت نشه آدم بخواد يه كاري رو انجام بده اونوقت خراب ميشه


مرسي سر زدين به وبلاگ من وب شماهم قشنگه




barani
ساعت20:14---18 مهر 1392
قسمت نشه آدم بخواد يه كاري رو انجام بده اونوقت خراب ميشه

مرسي سر زدين به وبلاگ من وب شماهم قشنگه



پویا
ساعت19:37---18 مهر 1392
بابا زود باش اپ کن دیگه من هر روز سر میزنم . خیلی قشنگن
چشم داداش گلم


رقیه
ساعت8:36---18 مهر 1392
لینکتون کردم ممنون

رقیه
ساعت13:58---17 مهر 1392
وبت قشنگه ب منم سربزنین

نظر یادتون نره
پاسخ:چشم


عشق2طرفه
ساعت8:01---17 مهر 1392
سلام حسین جان تو هم لینک شدی داداش سعی میکنم هر روز بهت سر بزنم
پاسخ:ممنونم ممنون :-)


...
ساعت21:10---16 مهر 1392
سلام.مهربون هستم.

داستانی که نوشتی خوب بود.آفرین!

اگه ناراحت نمیشی بهت بگم که قالب وبلاگتو عوض کن.

راستی من هیچوقت کسی رو لینک نکردم و نمیکنم البته با عرض پوزش!

با آرزوی موفقیت.
پاسخ:ok هروقت یاد گرفتی بیا تا لینک بزنیم


اتوسا
ساعت17:14---16 مهر 1392
سلام خوبی ؟تو خیلی مهربونی ولی قالب رو دوست دارم .وتنها بازدید کنندش من و تو هستیم . عیبی نداره بزار برای هر دو مون این وب رو .از کدوم پست خوشت نمی یاد تا حذفش کنم .
پاسخ:علیک سلام , مرسی خوبی از خودِتِ :-) پستات ربطی به من نداره که باب دل من باشه فقط خواستم کمکت کنم که وبلاگت پر طرفدار باشه :-)


عشق2طرفه
ساعت16:49---16 مهر 1392
سلام اقا حسین وب قشنگی داری .

از اینکه واسم نظر گذاشته بودی ممنونم

اگه دوست داشتی لینکم کن و بهم خبر بده

موفق باشی داداش
پاسخ:مرسی داداشم ok الان لینکت میکنم


mehdi
ساعت14:44---16 مهر 1392
مرسی. شما هم لینک شدیییییییی

mehdi
ساعت13:47---16 مهر 1392
سلام اومدم وبت خیلی قشنگه. با تبادل موافقم
پاسخ:خواهش میکنم ok الان لینک میکنم


اتوسا
ساعت9:11---16 مهر 1392
راست میگی ادرسم رو درست نذاشتیم . این دیگه درسته .
پاسخ:بازم اشتباه گذاشتی


نازنين
ساعت20:13---15 مهر 1392
سلام.....ما كه نفهميديم چرا لينك كرديم ولي لينك نشديم!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:سلام قسمت لینک من خرابِ بزودی حل میشه


اتوسا
ساعت9:52---15 مهر 1392
ببخشید ادرسم رو یادم رفت بزارم خیلی خیلی ببخشید که توی دردسر افتادی .بای
پاسخ:آخرشم درست ننوشتیش


اتوسا
ساعت9:48---15 مهر 1392
سلام مگر پستم چطوره ؟ که بدت اومد؟ جوابش رو در همین قسمت بده .از اینکه قالب دادی ممنون
پاسخ:پستات همش دستشوییِ آخه دستشویی هم شد پست؟ به نظرم اگه کارای روزانت رو بنویسی بهتره تا دستشویی


نازنين
ساعت11:33---14 مهر 1392
سلام وبلاگ جالبي داريد اين داستان نوشته ي خودته؟؟بيچاره جفتشون...با تبادل لينك موافقم من شمارو لينك كردم...راستي قالبتونم خيلي قشنگه...



موفق...



ياعلي...
پاسخ:سلام منم لینکتون میکنم مــــــــــــــــــــــرسی از تعریفتون


اتوسا
ساعت7:41---13 مهر 1392
سلام وب قشنگی دارید امیدوارم در همه ی مراحل زندگیت مو فق باشیمخصوصا وب نویسی
پاسخ:مرسی اتوسا نظر لطفتونِ :-*


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|- Hossein Nori Nasab -|

طراح سجاد تولز